- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
دل آواره بــود و وطـن آفــریــدنـد هـزاران اویـس و قــرن آفـریـدنـد کـسـای یـمـانـی سـه تـن داشـتـه و تـنـی دیـگـر از پـنـج تن آفـریـدنـد به گلزار زهرا شکفت حُسن یوسف و بـر قـامـتـش پـیـرهـن آفــریـدنـد دگر هیچ حرفی ز ما و ز من نیست حقیر، آنکه مجنون نام حسن نیست چه بدبخت، آنکه غلام حسن نیست بـود قـبـر او قـلب عـشـاق کـویـش در خـانـهاش خضر و آدم نشـسـته کلیم همچو عیسی بن مریم نشسته به جودت نظر کن، مبین ظرف ما را شـکـوه نـبی مـوج زد با ظهـورت و میداد عزّت به هرجا حضورت تو با دشمنت که چـنـین مـهـربانی خـداونـد را منظـری تو حسن جان یم جـود را گوهـری تو حسن جان به پشت تو تکـبـیر سـر داد حـیدر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اول امــام زادۀ دنــیــا خــوش آمــدی نور دو چشم حضرت زهرا خوش آمدی ای روی تو جلوه ای از وجه کردگار خویت مثال روی تو زیبا خوش آمدی نامت حسن، ز سوی خدا گشته انتخاب ای آفـتاب حُـسن هـویدا، خوش آمدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای علوی ذات و خدایی صفات صـدرنـشـیـن هـمـۀ کـائـنـات سـیـد و سالار شباب بـهـشـت دست قـضا و قـلـم سرنـوشت زادهٔ طـوبـی و بـهـشت برین نـور خـدا در ظـلـمـات زمین عـلت غـائیِ هـمه مـمـکـنـات عـمـر ابـد داده به آب حـیـات پاکترین گـوهـر نـسـل بـشر از همه خـوبان جهان خوبتـر جـدّ تـو پـیـغـمـبـر نـوع بـشر جن و ملک بر قدمش سوده سر آیــنــهٔ پــاک کـه نـــور خــدا تـابـد از این آیـنـه بر مـاسـوا باب تو سر سـلـسلۀ اولـیاست چشم پر از نور خدا مرتضاست مـادر تـو دخـت پـیـمـبـر بـود آیـهای از سـورۀ کـوثــر بـود پــردهنـشـیـن حــرم کـبــریــا فاطـمه آن زُهـرهٔ زهـرای ما عاشق کل، حضرت سلطان عشق خـون خدا شاه شهـیدان عشق با تو ز یک گوهر و یک مادر است ظلّ خدایی تواَش بر سر است آیـــنــهٔ ذات مـــحــمــد نــمــا حُـسن خـدایی، حسن مجـتـبی نام حسن، روی حسن، خو حسن نـور خــدا چـارمـی پـنـج تـن آیهٔ تـطـهـیـر به شأن شماست حکم شما امر اولیالامر ماست سینهٔ سـیـنای شما طور وحی نور شما شاخهای از نور وحی در رمضان ماه نشاط و سرور ماه دعـا، ماه خـدا، مـاه نـور نورفشان شد ز دو سو آسمان در دو افق تافت دو خورشید جان وحـی خــدا از افـــق ایــزدی نـور حـسـن از افـق احـمـدی مُشک و گلابی به هم آمیختند در قــدح اهـل ولا ریـخــتـنـد این رمضان از تو شرف یافته نـور تو بـر جـبـهـهٔ او تـافـته نـیـمـۀ مـاه رمـضـان عــزیـز گیسوی مشکین تو شد مشکبیز نور خدا تافت در آن روی ماه خاصه از آن چشم به دشت سیاه سرخی گل عکس گل روی توست ظلمت شب سایهٔ گیسوی توست روز که خورشید درخشان صبح سر زند از چاک گریبان صبح ای رخ تو در رمضان بدر ما هر سر موی تو شب قـدر ما بعد علی شاخص عترت تویی وارث مـیـراث نـبـوت تـویی مصلحـت مـلت اسـلام و دین کرد تو را گوشهٔ عزلت نشین مـلـت اسـلام کـه پـایـنـده بـاد مشـعـل تـوحـید که تابـنده باد هر دو رهـیـن خـدمـات توأند شـکــر گـذارنـدۀ ذات تــوأنـد تا ابـد ای خـسـرو والا مـقـام بر تـو و بر دین محـمـد سلام کلک «ریاضی» که گهر ریز شد زان نظـر مرحـمـتآمـیز شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
در خانـهای که مـاه چـراغ شـبـانه بود خورشـید شمع کوچک این آشـیانه بود در اهل خانه مهر و صفا جاودانه بود در چهرههایشان زِ خدا صد نشانه بود فرموده مصطفی که ز دنیا گسـسـتهاند این خانه نیست عرش خدای مُعَظَّم است این قـبلـهگاه جـملۀ اهل دو عـالـم است این جا خدا به نور رخش جلـوهگر بوَد در خـانهای که سَمت خـدا را دلیل شد خـصمش همیشه تا به قـیامت ذلیل شد بر اهـل خـانـه مـژدۀ لـطـفی دگـر شده روح الامین رسـید و نبی را خبر بداد یا مصطـفی خـدا به تو لطفی دگر بداد او را ابا الحسن بخوان و بدینسان خطاب کن آن یـوسفت بـبـین و گـل پیـرهن ببوس گـل را میان بـاغ و مـیان چـمن ببوس بـاران گـل ز ابر تـمـاشـا رسـیده است آن حُسن مطلقی که همه لطف و رحمت است مجموعه صفات شریفش کرامت است پهن است اگر چه سفرۀ احسان اهل بیت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یـاسها، با نفـس یـاسـمن افـطار کـنند علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنند حـسن آمـد که در خانۀ او شـاه و گـدا همه با ذکـر غـریب وطـن افطار کنند خود ماهی و اگر روز به بیرون بروی تا ببینند تو را، مرد و زن افطار کنند تازه از نور فراوان تو، در مکه که هیچ روزهداران عـراق و یمـن افطار کنند گوش کردم که میآیی خبرت مستم کرد چه کسی گفته فقـط با دهن افطار کنند تا شما پـشت در بیت یتـیـمـان هـسـتی اهل خـانه هـمه با در زدن افطار کنند علی و فاطمه هم روزۀ خود را دیگر با رطبهای لبـان حـسن افـطار کـنند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـاه رمـضـان آمـده با مـاهِ تـمـامـش مـیـلاد حـسـن آمـده گـوئـید سلامـش او کیست که دلهای همه آیـنهداران پروانه صفت پر زده امشب سر بامش تـردیـد نــدارم که اگـر نـاز فـروشـد تا آن سرِ دنـیـا بـرود شهـرت نامش او صافترین آینۀ پاک سرشت است پیچید نسیمش سرِ هر کوچه و بازار گوئید به یوسف که شده لحظۀ دیدار امشب همه افطار کنید از لب مستش دیـدنـد مـیـان فـلـکـش کـوکـب ما را واکـرده شکـوفایی این گُل لب ما را هرکس که به حقانیتش شک کند امشب از بسکه کرم روی کرم میکند امشب خـالی دل ما را ز الـم میکند امشب ویــرانـه نـشـیـن دل ویــرانـۀ یــارم وحی است که در کـالـبد روح دمیده یا داغ که بر سـیـنۀ مـجـروح دمـیده از غـربت او آیـنهها اشک فـشانـدند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کـبـوتـرانـه رسـیـدم به آسـمـان شـما سـلام میدهـم از دل به آسـتـان شـما به زیر لـب هـمگی ذکـر ربّـنا داریم رسیـدهای که همیـشه پـنـاه من باشی کـریم باشی و امّـید مرد و زن باشی تو آمدی که خـیالم هـمیشه آرام است سپـردهام دل خود را به دست دلدارم من از ولایـتتان دست بر نـمیدارم طـواف میکـنـمت در مـدار ماه خدا تویی که صاحب این سفرههای خیراتی بـرای اهـل سـحـر اسـوۀ مـنـاجـاتـی همیشه میرسد از چشمهایتان برکات برای مسـالۀ عـشـق راه حـل هـستی مشـوّق همه در بهترین عـمل هستی مــیـان خـانـۀ گـلهـا تــبـسّـم یــاسـی دعـای این دل بیتـاب من شـده دائـم خـدا کـنـد که شـبـی با عـنـایت قـائـم به هر مـژه بکـشم خـاک آسـتانت را تو صاحب کرمی اوج رحـمتی مولا تو صاحب عـلمی مرد غـیرتی مولا هـمیـشه بانی هر سـفـرۀ کـرم هستی در این شبی که نشستیم غرق خوشحالی در این شبی که گرفـتیم دور هم فالی به گوش میرسد العفوهای هر شبشان شروع روضۀ لایـوم روضۀ گـودال هجوم نیزه و شمشیر و پیکری پامال همینکه مجلس روضه شبی به پا میشد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
انـگـار بـنـا نـیـسـت گـرفـتـار نـباشـیـم باشـیـم ولی ایـنـهـمـه بـیـمـار نـبـاشـیـم آنـقـدر خـدا داد بـه مـا از درِ این بـیت تا جـز به هـمین خانه بـدهکـار نباشـیم آنکه دلِ شب شمع برافروخت در این بزم پـروانـۀمـان کـرد که سـربـار نـباشـیـم ما پـشتِ درِ خـانـۀ یک مـردِ کـریـمـیم ای شُـکـر گـدائـیم که بیـکـار نـبـاشـیـم بـیمـا بـه غـذا لـب نـزنـد آب نـنـوشـد وقـتی سـرِ آن سـفـرۀ افـطـار نـبـاشـیـم او آمـده تـا سـر بـکـشـم جـامِ عـلـی را او آمـده تـا جـــار زنــم نــامِ عــلـی را حــیـرت زدهام از دمِ جـانــانـۀ حــیـدر هِـی در زدهام بـر درِ مـیـخـانۀ حـیـدر در بحث مقامات، مقامش چه رفیع است خـاکـسـتـر جـامـانـدۀ پــروانـۀ حــیـدر تقصیرِ شرابی است که خوردیم از اول روزی که خدا ریخت به پیـمانۀ حـیدر وقـتـی که حـسن آمده در خـانـۀ زهـرا انـگـار عــلـی آمــده در خـانـۀ حــیـدر زهـرا به دلِ کعـبه نرفـت اینکه بدانـند هـرگز نرسد کـعـبه به کـاشـانۀ حـیـدر سوگند به زهرا پسرِ صف شکن اوست از تـیـغ دودَم تیـغـۀ اول حـسن اوسـت برخیز که مهتاب هم از خواب پریده است برخیر که خورشید در این خانه دمیده است یکبار نبی گفت و دگر بار عـلی گفـت یک صبح اذان از دو مؤذن که شنیده است کعبه به دلش ماند چه میشد که دوباره میدید که در پایِ حسن سینه دریده است تـو آمـدهای تـا که بـبـیـنـیم پـس از این هر کوچۀ این شهر به بن بست رسیده است "ما را چه تماشاست که خورشیدِ جهانتاب گردن به تماشای تو هر صبح کشیده است" ما از تو نوشـتـیم بخـوانند عـلی کیست تـو آمـدهای تا که بـدانـند عـلی کـیـست بـگـذار که دلـهـا پِـیِ احـوالِ تو اُفـتـنـد بگـذار که سـرها هـمه پامـال تو اُفـتـند بردار نـقـاب از رُخَـت ای سـبز قـبایـم تا کعـبه پرسـتان هـمه دنـبالِ تو اُفـتـند هربار که در زلـفِ تو پـیچـید نـسیـمی یک شهـر به دنبـالِ پـرِ شـالِ تو اُفـتـند حق میدهی ای عینِ علی اینهمه موسی از جـذبـۀ یک جـلـوۀ تـمثـال تو اُفـتـنـد جبریل کجا جمع رسولان همه جمع است تا اینکه فـقـط زیرِ پـر و بالِ تو اُفـتـنـد سوگـند که با خود حَـسنـینی و حسیـنی تو قـبـلـۀ بـیـنالـحـرمـیـنی و حـسـیـنی گـفـتم که بخـوانـیم احـدایثِ شـما هست این بند نوشـتم سخـنت پیـشـۀ ما هست گـفـتـیـد که دروازۀ ایـمان پـدرِ تـوست یعنی که علی هست اگر قبلهنما هست۱ گفـتید که جهـل است نداری و فـقـیری گفتید که با عقل ادب هست غنا هست۲ اخلاق خوشَت گفت که بهتر زِ همین خُلق عِیشی نبود خُلق تو از خُلق خدا هست۲ از کِبر و حَسد حرص و ولع نهی نمودی گفتی که هلاک است اگر این سه خطا هست۳ روحالقدس امشب به لبم قالَ حسن گفت از صبرِ حسن صلح حسن حال حسن گفت سوگند محال است که غـم داشته باشی تا سـر بـه درِ اهـل کَـرم داشـته بـاشی از حـسـرتِ ما بود که گـفـتـیم یکـی نه بایـد که شـمـا چـند حـرم داشـته بـاشی در کشورم اولادِ شما غـرقِ ضریحـنـد باید که به گِردِ خود عجـم داشته باشی خـط میخـورد امشب هـمۀ بارِ گـناهـم وقتی که به دستت تو قـلم داشـته باشی من از دل خود نامِ تو گفتم جگرم سوخت بایـد که حـرم در جـگـرم داشـته باشی از غـربتِ تـو پُـر شـدهام تـا بـگـذاریـم چون چار امامـید چهـل گـوشه بـسازیم مـن کـه بـلـدم کــارگـری مـیکـنـم آقـا تا صـحـن شـمـا بـاربـری مـیکـنـم آقـا وقتی که حرم ساخته شد کار زیاد است با پـلـکِ خـودم رفـتـگـری میکـنـم آقا خـادم شـوم و با پَـرِ جـبـریـل به دسـتم زوّارِ تـو از غـصـه بَـری مـیکـنم آقـا پائـینِ ضـریحت بنـشـیـنـیم و بـسـوزیم یـاد از پــدرِ بـیپــســری مـیکـنـم آقـا در کـربـلا نَه شـبِ جـمعـه به کـنـارت بـا یـادِ عـلی نـوحـه گـری میکـنـم آقـا بـایـد که جگـر جـمع کـنم یا پـسـرم را باید که پـسـر جـمع کـنـم یا جـگـرم را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امشب از محبوب میخوانند اهل آسمان تا سحـر مجـذوب میمانـند اهـل آسـمان یک خـبر از غـیب میدانـند اهل آسمان روی لب این ذکر میرانـند اهل آسـمان این خـبر از لطـف داور بر پیـمـبر آمده سبط احمد، شبل حیدر، نسل کـوثر آمده بال و پر گم کرده جبرائیل هوهو میکشد خویش را خوشحال میکائیل هر سو میکشد تا دمد در صور اسرافـیل ابـرو میکشد بر در فردوس عـزرائیل هی بو میکشد دل ربوده از ملائک این کمان ابروی سبز خوی سبز و بوی سبز و خال مشکی روی سبز مـژده ای عــشـاق آقـای کـریـمـان آمـده معـدن جـود و سخـا دریـای احسان آمده در جـهـان آفـریـنـش پـای سلـطـان آمـده پــادشــاه پــادشـــاه پــادشـــاهــان آمــده هم سلامش هم کلامش از خداوند جلیست سکّه و دربار و مُهر و تخت و تاجش از علیست نیست این کاشانه را خاموش، مشعل هیچگاه کس در این خانه نمیگردد معطل هیچگاه کار مضطر را نمیسازد محول هیچگاه پاسخ سائل نمیگـوید به مُجـمَل هیچگـاه بر در این خانه صد حاتم گدایی میکند نـوکـر کـوی حـسن آری خـدایی میکـند دور افـتاده، مقـرّب میشـود پیـش حسن لا ابـالی هم مهـذّب میشـود پیـش حـسن بیادب اینجا مـؤدّب میشود پیـش حسن مثل من، نوکر ملقّب میشود پیش حسن در جواب مرد اعرابی سلامش میدهد پیش چشم دوستان، شأن و مقامش میدهد در صف پیکار، او مانند حـیدر میشود خود به تنهایی چنان هفتاد لشگر میشود چون بسر سربند میبندد، پیمبر میشود در صف صفـین، خود الله اکـبر میشود سر نمیماند رها از تیغ رستاخـیزیاش یل یلان، یکدم دو نیمه میشوند از تیزیاش کیست آقایم حـسن، وجه خـدای عـالـمین کیست آقایم حسن، بهر نـبی نور دو عین کـیست آقـایم حـسن، والا شـفـیع نشأتـین کیست آقـایم حسن، او هست آقای حسین هر که میگردد حسینی از حسن دارد نشان داده این قلب حسینی را حسن آتشـفـشان رازدار کوچه هست و رازدار گـوشوار شاهـدِ آن روی سیـلی خـوردۀ ٱم الـوقار محـرمِ اسـرار مـادر در هـجـومِ نابکـار صاحبِ سِرّ علی و هم غلاف و ذوالفقار او نه تنها شد عصای مادرش با چشم تر پهلوی بشکسته راهم جمع کرده پشت در غصههای مادرش زهرای اطهر خوردهاست غصۀ تنهاییِ یک عمر حیدر خوردهاست در میان لشگر خود زخم خنجر خوردهاست تیر بر تابوت و نعش او مکرر خوردهاست با وجودی که غمی از عمر او مخفی نبود عاقبت «لایوم» در وصف حسین خود سرود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خرم از بوی گلی دامن کوه و چمن است هر کجا مینگرم رشک بهشت عدن است بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است نـیـمـه مـاه خـدای اَحَـد ذوالـمـنـن است خبر از هلهله و شادی هر انجمن است سخن از ماهِ رخ و جلوه حُسنِ حَسن است دل شب، طلعـت خـورشید هُـدا پیدا شد نـیــمـه مـاه خــدا مــاه خــدا پــیــدا شـد آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست نور حق جلوه گر از حُسن فروزندۀ اوست فیض صد باغ بهار از گل یک خندۀ اوست عـقـل کل واله مِـهـر رخ تـابـندۀ اوست صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زندۀ اوست دوست مات کرم و دشمن، شرمنده اوست این گل سرسـبد باغ پیـمـبر حسن است پای تا فرق حسن بلکه حَسن در حَسن است روزهداران به رهش جان و دل ایثار کنید امشب از جـام تـوّلای وی افـطار کـنید چـشم، گـردیـده تـماشـای رخ یـار کـنید سـجـده بـر آیـنـۀ طـلـعـت دلـدار کـنـیـد گـل رخـسار حـسن را همه دیـدار کنید ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار کنید باغـبان خـنـده بـزن یـاسـمنـت را بنگر یا محـمـد گـل روی حـسـنـت را بنـگـر این همان است که لبهاش پیمبر بوسید نه پیـمـبـر که عـلی ساقی کـوثر بوسید نه عـلی فـاطـمه صدیـقـه اطـهـر بوسید روی او حضرت جـبریل مکرر بوسید دست او را لب سلـمان و ابـوذر بوسید قـاسـم و اکـبـر و عـبـاس دلاور بـوسید طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است کُینه شیر خدا بوالحسن، از این حسن است این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش حـلم پـیـش آرد و با خـنـده کـند آرامش بــرهــانـد ز کـرامـت ز غــم و آلامـش بـدهـد بُـرد یـمـانـی و کـنـد اطـعــامـش با دلی شاد فـرسـتد سوی شـهـر شامش ای فدای وی و آن مرحمت و اکـرامش به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم این کریم است کریم است کریم است کیم به رسـول و به گـل یاسـمنـش باد سلام به عـلـی و به مـه انـجـمنـش بـاد سـلام به بتـول و به جـمال حسـنـش بـاد سلام به جمال حسن و جان و تنـش باد سلام به نسیـمی که وزد از وطنـش باد سلام به چـنـین لالۀ باغ و چـمنـش باد سـلام مهـر او از همه طاعات بود حاصل ما حــرم مـحــتـرم اوسـت بــقــیـع دل مـا
: امتیاز
|
رباعی های ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پانزده شب سر سجاده تو را خواستهام در مناجات؛ خدا را ز خدا خواستهام لـیـلة الـقـدر مرا زودتر آمـاده کـنـید قدر را در شب میلاد شما خواستهام ********* سیدپوریا هاشمی ******** تـابـیـدن انــوار جــلـی دیـدن داشـت روئـیـدن حُـسـن ازلـی دیـدن داشـت آن لحظه که فاطمه به طفلـش خندید لبـخـند محـمـد و عـلـی دیـدن داشت ********* میثم مومنی نژاد ******** در روزه اگر مرد و زن افطار کنند با آب، رطـب یا لـبن افـطـار کـنـنـد امـشب عـلـی و فـاطـمه و پـیـغـمـبر با بـوسه ز روی حسن افـطار کـنـند ********* جواد هاشمی ******** ای مظهر صبر و حلم و ایمان و صفات در روز جـزا شـفـیع اندر عـرصات از صبح ازل تا به ابد بیکم وکاست بر تربت بیشمع وچراغت صلوات ********* سید مهدی حجازی ******** هـمـراه نـسـیـم کـز جــنــان مـیآیــد عـطـر عـلـوی به بـاغ جـان مـیآیـد بـــا آمــــدن کــــریـــم آل یــاســیــن بـانـگ صـلـوات از آسـمـان مـیآیـد ********* سید هاشم وفائی ********
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تو کریمی و کرامت همه زیبندۀ توست و ردای کـرم و جـود بـرازنـدۀ تـوسـت نیـمـۀ مـاه خـدا مـاه رُخـت جـلـوه نمود ماه در نزد مه روی تو شـرمندۀ توست نـور تو مـظهـر انـوار الـهـی و جـهـان روشن از آن رُخ نورانی و تابندۀ توست بیت زهـرا و عـلـی گـشـته گـلستان ولا نوگلی خانه پُر از عطر فـزایندۀ توست نـغـمۀ یا حـسن از عـرش بـرین میآیـد حضرت روح الامین نغمه سرایندۀ توست سرمۀ چشم مـلک خاک کف پات حسن روشنی بخش فلک گوهر رخشندۀ توست خـندهات دل بـبرد، جـان بدهد شـاه کرم فاطمه محـو تمـاشای تو و خـندۀ توست تو خودت کوثری و ساقی کـوثر پدرت جام مسـتان ولایت، پُـر و آکـندۀ توست ز دمَت مُرده، نه، جان تازه کند صد چو مسیح تو که هستی که مسیحا ز دمَت زندۀ توست جدّت احمد، پدرت حیدر و مامت زهراست بیسبب نیست که سلطان و گدا بندۀ توست تو خـدای کـرم استی، به خدا دشمن تو ز کرامات تو پیداست که شرمندۀ توست فضل و جود وکرم و بخشش و احسان و عطا نَمی از بحر کـریمانه و بخـشندۀ توست و گـدائیِ سـر کـوی حـسـن مـا را بـس فـخـرِ مـا سـائـلی دولـت پـایـندۀ تـوست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟ نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشته است امشب شب رویش، شب میلاد بهار است امشب نظـر ساقی این میکـده عام است آئـیـنـه بیـارید که این جـلـوه مـدام است ای گـمشدگـان! جلـوۀ خـورشـید هدایت! بهـر تن این طفـل، مـلک پـیـرهن آورد چون فاطمه را خـندۀ او در سخن آورد تو حُـسن خـداونـدی و نام تو حَـسن شد نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته تا عـرش، گـل نام تو در گـوش گـرفـته کای نور دل و دیدهام ای جان و تن من! مـردم! چو بـرآنـیـد مرا دوسـت بـدارید در راه وفــای حــسـنــم کـم مـگــذاریـد عهـد حـسـنم، نـقـش دل و جـان شما باد ای چشم بهشت از گل لبخـند تو روشن ای دیـدۀ خـورشـید به پـیـونـد تو روشن لبـخـند بـزن غـنچـۀ تو تـازهتـرین است مـولا که سـر سـفـرۀ بـانـوی فـدک بـود از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود شـادی پیـمـبـر، هـمـه جـان و دل مـولا این کیست که در عرش خدا، چشم و چراغ است آری حسن است این که نخستین گل باغ است تا بـاد جـهـان مـست میِ جـام حسن باد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یـگـانـهای و نـداری شـبـیه و مانـندی کـه بـیبـدیـلتـریـن جـلـوۀ خـداونـدی معطلاند هزاران فرشته کاسه به دست عسل بیاوری از آن لبی که میخندی تـمام عـرش خـدا در طـواف گهـواره نگـاه خـیـرۀ زهـرا به طـفـلِ دلـبـندی به نیـمۀ رمـضان و میان صوت اذان رطب رسـیـده به دسـتان آرزومـنـدی نمیشـناخت رسول خـدا سر از پایش نمیرسـید به آن لحـظۀ خـوش آیـندی نـوشـتـهاند تو را از بـهـشـت آوردنـد نوشـتهاند ز عـطری که میپـراکـندی لبان فاطمه خـندان و چشم مولا اشک نوشـتهاند تو مـولود اشک و لبخـنـدی برای خیل غلامان چه خوب مولایی! برای حیدر و زهرا چه خوب فرزندی! گدا که فرق ندارد تو سفرهات پهن است درِ امـیـد بـه روی کـسـی نـمـیبـنـدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
گلخـنـدهای که مهـر به مـاه خـدا کـند از پـای روز، حـلـقۀ شب را جـدا کند بر شـانۀ سپـیـدهترین صبح بیغـروب خـورشـیـد، آبـشـارِ طـلایی رهـا کـنـد میلاد مجـتبیست که اعـجـاز مقـدمش با بـاغ، آن کـنـد که نـسـیـم صـبـا کـند آمد که با فروغ شبافروز روی خویش هر سو دری به خانۀ خـورشید وا کند شب را به یمن مقدم او صبح کرده است هرکس چو ماه، در دل شبها دعا کند امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم غرق شکـوفه، لعـلِ لـب مجـتـبی کـند چون آسمان عاطفه، باران اشک باش! تا گـلـشنِ ضمـیـرِ تو را با صـفـا کـند چشم ستاره باش و به دامان شب ببار! تا دردِ سیـنـهسـوزِ غـمـت را دوا کـند بیگانه با تبـسّمی! این فـصل را بخـند! تـا بـاغ را بـه خـنـده لـبـت آشـنـا کـنـد گـلواژۀ نـگـاهِ تـو در روح زردِ بـاغ جـشن بهـارگـونه شـدن را به پـا کـنـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
چه خوش بر لب که بسم الله الرحمن الرحیم افتد و یا بر لب نوای یا عـلی و یا عظیم افتد چه خوش بر شوره زار دل گذاری از نسیم افتد چه خوش باشد که سائل کار و بارش با کریم افتد چه خوش عبدی که تا آخر گدای پنج تن باشد چه خوش نوکر که ارباب دو دنیایش حسن باشد مدینه امشب از یمن حسن باغ جنان گشته دوباره عالم پیر از گل رویش جوان گشته دوباره نور پیغمبر به دنیاها عیان گشته همان که نور حق در قاب چشمانش نهان گشته بگو تبریک بر ثارالله و بر حضرت زینب که زهرا مادر و شاه نجف بابا شده امشب دلا بنگـر که در ماه مـبارک مـاه تابـیده چه زیبا روی دست فاطمه با ناز خوابیده علی چون روی ماه مجتبای خویش بوسیده گشوده چشم، طفل و بر امام خویش خندیده جهان چون شام تاریکی و مهتابش حسن باشد حسین ارباب عالم لیک اربابش حسن باشد بیا افطار خود واکن بگو جانم حسن جانم کرامت را تو معنا کن بگو جانم حسن جانم کویر دل چو دریا کن بگو جانم حسن جانم و جا در قلب زهرا کن بگو جانم حسن جانم حسن سبط نبی آری حسن نور جلی باشد حسن شیر جمل بود و سپهدار علی باشد علی چون خاتم احمد حسن نقش نگین باشد حـسن بنگر عـلمدار امیرالـمومنین باشد حسن آقا، حسن مولا، معزالمومنین باشد حـسن مـولا و استاد یـل اُمُّ البـنـین باشد اگر مولا کند جلوه میان نه فلک یک دم تمام حُسن یوسف میرود از خاطر عالم به دل مهر حسن دارم حسن را دوست میدارم همیشه هر کجا یارم حسن را دوست میدارم به عشق او گرفتارم حسن را دوست میدارم شده مولا کس و کارم حسن را دوست میدارم امـام آخـریـن مـا بـه آقـائـیـش مـینـازد میآید، از برای او حریمی ناب میسازد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای خوش آن بنده که از خاکِ تو سر بردارد مـرحـبـا بر اثـری کـز تـو اثـر بـردارد هر دلی عشقِ تو آموخت خدا خواه شود که ز سر چـشـمۀ توحـیـد خـبر بردارد بر جمال تو قسم چهـرۀ معـصومِ تو را دست نـقـاش ازل وقـت سـحـر بـردارد صاحب کعبه تویی دورِ تو بایست طواف آنکه حاجی است تو را بار سفر بردارد آفـتـاب از نـظـرِ حُـسن تو سر بر آوَرد شب ز گیسوی شما قرص قـمر بردارد رطب از لعل تو در ماه مبارک رطب است بوسه آن بوسه که از کامِ جگـر بردارد مشکل آن نیست که دل تا شب احیا نرسد مشکل آن است که جشن تو به ما جا نرسد خـانه فـاطـمه را مُشک خـتن میریـزد یـا گـل یـاس به دامـان چـمـن میریـزد گـفت پیـغـمـبر اکرم که از الطاف خـدا ماه پاره است که بر دامن من میریزد ز کَـرم خـانـه تـوحـیـد خـبـر آمده است کَـرم و جـود ز احـسـان حسن میریزد او گرفتار من و توست نَه ما عاشق او رحمـتـش وقت گـرفـتار شدن میریـزد گُلِ خوشبوی گلستان بهشت است حسن که ز سبزِ نفسش دشت و دمن میریزد این هـمـه نـغـمـۀ زیـبـا که مـؤذن دارد اَشهدِ اوست که از غنچه دهن میریزد قاریِ فـاطـمه لب را به سخن بگـشوده گـو به قـاری نَـزَند درب دگـر بیـهـوده سیـنـهها جای تو ای قـبـلۀ اَسرار حسن شیعهها در طلب وصل تو ای یار حسن ما کجـا و طلب روی تو ای روی خـدا ما خـریدار و تویی یـوسف بازار حسن گفتگوی من و تو صحبت عبد و مولاست دارم اُمّـیـد دهـی رخصت دیـدار حـسن لا اقـل این شـده در نـامـۀ اعـمـالم ثبت همه عـمـرم به تـمـنـای تو دلـدار حسن بخدا هر دو جهان را به حـسن مدیـونیم شیعه را سیره و رفتارِ تو معـیار حسن این وطن را که به ایرانِ رضا معروف است با قـدوم تو شده فـتـح، عـلـمـدار، حـسن ما اگر این همه در چـشم جـهـان آقائـیم ما مسلـمـانِ حـسین و حـسـن زهـرائـیم بـوی حـج میدهـد این قـامت رعـنا آقـا یعـنی اوصافِ طـوافـی تو به معـنـا آقا دست در دستِ قنوتِ تو به درگاه خداست چه صفـایی است تو را وقـت تـمـنّـا آقا رویت ای قرص قمر ماه شب چارده است شـب مــیــلاد تـو مـا را شـب یـلـدا آقــا چون علی توشه ما در دل شب پخش کنی سـائـلـی روز نـدیــد آن قــد و بــالا آقـا با یتیمان همه جا دستِ نوازشگرِ توست دردها از تــو پــذیـــرنـــد مــــداوا آقــا دوستان را که خجالت زده فرمایی هیچ دشـمـنـان هـمه ز تو بـیـنـنـد مـدارا آقـا خُلق نیکوی تو سوگـند که دل را بِـبَرد خـم ابـروی تو سـوگـند که دل را بِـبَرد رشته مِهر حسن جان جهان میخـواهد بخدا معـرفـتـت تاب و تـوان میخواهد نه به یک عصر تو را شیعۀ تو بشناسد لشگـر کـامـل تو طول زمان میخواهد غـربتت جـمـع کـنـد اُردویی از دلها را این غریب است که اصحابِ گِران میخواهد صلـحِ تو جـاذب دلـهـاست خـدا میداند و شناسانـدنِ تو نـطق و بیان میخواهد هیچ کس مثـل تو اَسرارِ دلِ کوچه ندید سرِّ حق لَختِ جگر داغِ نهان میخواهد به غریبیِ تو سوگند حسین است غریب وِرنه یک روز نه هفتاد و دو جان میخواهد دلِ مادر حـسنی و دل تو مـادری است با حسین و حسن آوازه ما حیدری است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یا علی و یا عـظیم و یا غفور و یا کریم میبَرم نام کریم و میپرم چون یا کریم سخت محـتاج کـرامت آمدم من تا کریم زخم سائل را که مرحم مینهد الا کریم؟ نـیـمـۀ مـاه خـدا، مــاه خــدا پـیــدا شـده فاطمه مادر شده است و مرتضی بابا شده با کلافی نخ بیا رو سوی این بازار کن دل بر این دریا بزن بر عاشقی اقرار کن بر در این میکده بنشین و هی اسرار کن روزه را یک بار هم با می بیا افطار کن سفرۀ ما با کراماتش پُر از نان میشود با حسن کار گدا هم جود و احسان میشود حُسنِ هستی، حسِ زیبایی، کریم اهلبیت شـور شیـرینیِ شـیدایی، کـریم اهلبیت پور زهرا، پور مولایی، کریم اهل بیت بی نظیری، شاهِ یکـتایی، کریم اهل بیت ما هـمه یـکـتـا پـرستانِ سرِ کـویِ توأیم می نخورده جزوِ مستانِ سرِ کوی توأیم هم، چو زهرا و رسولی هم شبیه حیدری هم شجاعی هم دلیری هم یل و نام آوری مِثـلِ تو دنـیـا نـدارد دلـسِـتـان دیـگـری عشق قاسم هستی و تو از عسل شیرین تری افتخار من به در گاه تو خادم بودن است از مقاماتت همین بابای قاسم بودن ست قاسمت فرمود: شیرین است شورِ کربلا درسـهـا داده مـرا مـردِ غـیـورِ کـربـلا من غرورم را گرفـتم از غـرورِ کربلا قول دادم من به آن قـلب صبـورِ کربلا انتـقـام از قـاتـلانِ نـوکـرانِ خـواهـرت من بگیرم از سعودی ها به اذن مادرت از تو میگـیرم همه امّید را، تـدبـیر را از غلاف آرم برون مولا اگر شمشیر را صد جمل سازم، کنم خم قامت تزویر را یا علی گویان زنم من گردن تکـفـیر را انتـقام حـملهٔ داعـش بگـیرم « با علی» حک کنم بر سر در شهر مدینه « یا علی» من سعودی و سپاهش را به آتش میکشم حامیان رو سیاهـش را به آتش میکشم داعش و پشت و پناهش را به آتش میکشم آن درخت و این گیاهش را به آتش میکشم «۱» ما ریاض و جدّه را با خاک یکسان میکنیم کـلِّ دنـیا را برای تو شبـسـتان میکـنیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مینویسم امشب از روی کریم اهلبیت مینویسم از خـم مـوی کـریم اهلبیت از قـد و بـالای دلجـوی کریم اهلبیت از حریم قدسی از کوی کریم اهلبیت مینویسم تا حسن باشد گـدای این درم تا نفس دارم به تن بر مجتبی من نوکرم شد مبارک اینچین ماه مبارک با حسن ذکر این شبهای عالم یا علی و یا حسن «لا فـتی الا علی و لا کریم الا حسن» شد حسین آقا و بر آقای ما مولا حسن هستِ عالم هست از هستِ کریم اهلبیت ما مـسلـمـانـیم با دست کـریـم اهلبیت برکت هر سفره از نان حسن بود از قدیم آیۀ مشکل گشا، جان حسن بود از قدیم درد ما را نسخۀ درمان حسن بود از قدیم گوییا جبریل مهمان حسن بود از قدیم او کریم است و گدا را اوست یاری میکند از قدیم این سفره را او سفره داری میکند در دل بـیـراههها او روبـراهم میکند در سـپـاه کـربـلا جـزو سپاهـم میکند تا که میگویم حسن، زهرا نگاهم میکند با گـدایی حسن یکـبـاره شـاهم میکند اوست رزق آسمانها و زمین را میدهد با نگاهی او برات اربعـین را میدهـد کیست او وجه خدا فرزند ختم المرسلین از ازل تا صبح محشر او معزالمومنین اوست در عالم عـلمدار امیرالمومنـین اوست آقا اوست مـولای یل اُمُّ البـنـین او کریم اهل بیت است و به عالم دستگیر اوست بر نعم الامیر عالمین نعم الامیر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بسم رب النور، من هستم مسلمان حسن بوده از روز ازل دسـتم به دامـان حسن شکر حق که مثل اربابم دلم با مجتباست ای خوشا آن دم که ذکر لب حسن جان میشود پیش چشمم جنّت الاعلی نمایان میشود دل حسن، دلبر حسن، عالی حسن، اعلا حسن قبلۀ عباس و عـشـق زینب کـبری حسن ای تـمـامی وجـود حضرت خـیـرالـنـسا زینت دوش نـبـی و زیـنـت عـرش خـدا در جمالت جمع گشته، کل زیبایی حسن تو همان هستی که بیمنت سخاوت میکنی آسمانی، آسـمـانـی هم عـنـایت میکـنـی دم به دم لطف فراوانت به خوب و بد رسید ای کـه آقــازاده و آقــا و آقــا پـــروری ماندهام که مصطفی یا فاطمه یا حـیدری ای خدای هیبت و خشم و جلال و اقتدار حاصل عـمرِ جـنابِ حـیـدرِ دُلـدُل سوار سیدی کن گوشه چشمی، من گدای قاسمم هر چه هم بد باشم آقا، خاک پای قاسمم آی ابر با کرامت، رحم کن بر این کویر ای که از مظلومیت ماهی دریا گریه کرد بر مزار مخفی تو چشم زهرا گریه کرد کوچۀ تنگ مدینه مو سفیدت کرده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آسمان میخواهم و حسّ خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوترساز را جلوهای امشب زمین را عرش اعلی میکند نه فقط جبریل دارد میزند بر کُوس نور بلکه میکوبد مسیح از شوق بر ناقوس نور معنی نورٌ علی نور است این خورشید عشق عشق پیغـمبر عزیز فاطمه جان علیست او که خود میراث دار خان احسان علیست صور دارد میدهـد مـولا تـمام شهـر را میرسی و چشمه چشمه جود جاری میکنی فـصل های سائـلانت را بهـاری میکـنی ای دعـای هر نمازم یا عـلی و یا عـظیم چشمهای مهربانت عـشق را فـریاد کرد چون دل چندین جذامی را شدیداً شاد کرد با خـودم گـفـتم مرا هـم آسـمـانی میکند آن سلامی که پس از تو در زیارت لازم است یک سلامی نذر عبداله و نذر قاسم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست آخـر شـعـرم رسـیـد و بـاز نـیت میکـنم چشم را میبـندم و قـصد زیارت میکنم در خیال این خاک را با صحنها پُر میکنم
: امتیاز
|